معنی بدهکار و مرهون

حل جدول

بدهکار و مرهون

رهین


بدهکار

مرهون

وامی

مقروض

راهن

لغت نامه دهخدا

مرهون

مرهون. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رهن. رجوع به رهن شود. گروکرده شده.(غیاث)(آنندراج)(از اقرب الموارد). گروی.(منتهی الارب). گروگان. گرو نهاده. رهین. مرتهن.
- مرهون شدن، رهین شدن:
دل به هوی چون دهی که چون تو بدو
بیشتر از صدهزار مرهون شد.
ناصرخسرو.
دل به گروگان این جهان ندهم
گرچه دل تو به دهر مرهون شد.
ناصرخسرو.
- مرهون کردن، رهین ساختن:
شعر حجت را بخوان و سوی دانش راه جو
گر همی خواهی که جان و دل به دین مرهون کنی.
ناصرخسرو.
کارکنان خدای را چو ببینی
دل نکنی زان سپس به فلسفه مرهون.
ناصرخسرو.
- مرهون منت، بسته ٔ وفاداری و حق شناسی و رهین منت.(ناظم الاطباء).
- مال مرهون، عین معیّن. مالی است که به قبض مرتهن یا به تصرف کسی که بین طرفین معین می گردد داده شود ولی استمرار قبض شرط صحت معامله نیست.(از مواد 772 و 774 قانون مدنی).


بدهکار

بدهکار. [ب ِ دِ] (ص مرکب) مقروض و وامدار. (ناظم الاطباء). کسی که بدیگری پولی رامقروض است. (از اصطلاحات فرهنگستان). مدیون. غریم. فام دار. مقابل طلبکار و بستانکار. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
بدهکار را که بحال خود گذاشتی طلبکار می شود. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 407).
|| (اصطلاح بانک محاسبه ٔ برداشتها و بدهکاریهای مشتری که در ستون بدهکار یادداشت کنند. مقابل بستانکار. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

مرهون

(اِمف.) گرو گذاشته شده، (اِ.) گروگان. [خوانش: (مَ هُ) [ع.]]

فرهنگ عمید

مرهون

گروداده‌شده، گرورفته،
[مجاز] کسی که دیگری بر او به واسطۀ کاری نیک حقی دارد،


بدهکار

وام‌دار، قرض‌دار، مدیون، کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مرهون

وامدار

مترادف و متضاد زبان فارسی

مرهون

درگرو، رهین، مدیون

فارسی به عربی

مرهون

مدین

فرهنگ فارسی هوشیار

مرهون

گروگان، گروه نهاده، رهین، گرو

فرهنگ فارسی آزاد

مرهون

مَرهُون، درگرو، در رَهن، گردوگان،

معادل ابجد

بدهکار و مرهون

539

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری